چرا در انتخاب شغل مناسب، اینقدر بد عمل میکنیم؟
دستهبندی: blog
مناسبترین شغل برای شما چیست؟
اگرچه پارامترهایی درمورد آنچه که واقعاً از یک شغل انتظار داریم وجود دارد، اما انتخاب های شغلی ما همیشه با این پارامترها مطابق نیستند. این عدم تطابق ممکن است حتی در صورت شناخت کامل ما از این پارامترها، رخ دهد.
در نظر داشته باشید که اغلب ما فقط سه ویژگی را از شغلمان انتظار داریم:
1. احساس شایستگی و تسلط: این احساس زمانی ایجاد میشود که فرصتی داشته باشیم تا فراتر از انتظارات دیگران، عمل کنیم و شایستگی و تسلط خود را به نمایش بگذاریم. همچنین ایجاد بستری از فرصتهای یادگیری که امکان رشد و بهتر شدن را برایمان فراهم کند نیز میتواند حس شایستگی و تسلط را به ما القا کند.
2. احساس ارتباط و تعلق خاطر: این احساس از طریق روابط بیطرفانه و احترامآمیز با همکاران ایجاد میشود. فرد در این حالت، باور دارد که در محیط کاری، از او و تلاشهایش قدردانی میشود. به همین علت است که فرهنگ و جو حاکم بر فضای کاری، یک عامل اساسی و موثر در ایجاد حس رضایت یا عدم رضایت در کارمندان است.
3**. احساس هدفمندی و معنادار بودن:** در واقع این حس به معنای آن است که جزئی از یک هدف بزرگتر و مهمتر از خودمان شدهایم. هدفی که با ارزشهای اصلی ذهنیمان هماهنگ است و اهمیت بالایی دارد.
البته این کاملاً ساده لوحانه است که تصور کنیم هر فردی در جهان به شغلی با این سه ویژگی دسترسی دارد. اما در عین حال، از نیروهای کار انتظار میرود که فارغ از شرایط کلان اقتصادی، پتانسیلها و استعدادهای خود، به این اهداف دست پیدا کنند. در نتیجه، اکثر مردم تمایلی ذاتی برای دنبال کردن و انتخاب بهترین شغل برای خود یا حداقل بهبود و ارتقای شغل فعلی خود دارند (چیزی که در محیط آکادمیک، بهینهسازی شغل (Job Crafting) نامیده میشود).
این، لزوماً اتفاق بدی نیست. بهینهسازی شغلتان در جهت مطابقت بیشتر آن با تواناییها و علایقتان، به احتمال زیاد میتواند احساس شما و نحوه عملکردتان را بهبود ببخشد، حقیقتی که آنقدر آشکار است که نیازی به اثبات علمی ندارد. با این وجود، تحقیقاتی انجام شده است که همانطور که انتظار میرفت نشان دادند که شغلسازی رابطه مثبتی با اشتیاق شغلی کارمندان (اشتیاق شغلی یا Employee Engagement یعنی میزان تعهد و اشتیاق یک کارمند به شغلش و داشتن نقش و مشارکت مثبت در آن) و اشتغالپذیری (اشتغالپذیری یا Employability به معنای توانایی انتخاب شغل، دست یافتن و نگهداری از آن حرفهی مطلوب و همراه ماندن با بازار کار در طول عمر حرفهای فرد می باشد. تحقیقات دیگر نشان میدهد که شغلسازی باعث بهبود بهزیستی روانی کارکنان میشود.) آنها دارد.
حالا سوال مهمتری که ممکن است مطرح شود این است که اگر ما عموماً نسبت به آنچه از یک شغل میخواهیم (و به آن نیاز داریم) آگاه هستیم، پس چرا بسیاری از ما هنگام انتخاب یک شغل، دچار اشتباه میشویم؟ (خصوصاً زمانیکه انتخابهای دیگری هم داریم)
تحقیقات نشان دادهاند که برای این مشکل چند دلیل وجود دارد:
ما به حرف پول گوش میدهیم
طبق آنچه مطالعات فراتحلیل (Meta-Analysis) نشان میدهد، همبستگی بین میزان دستمزد و رضایت شغلی، تقریباً صفر است. برای مثال وکلایی که سالانه 160 هزار دلار درآمد دارند، به اندازه پرستارهایی که سالانه 35 هزار دلار کسب میکنند، از شغل خود احساس رضایت دارند. با همه اینها، اگرچه پول راضیکننده نیست اما همچنان انگیزه مهمی به شمار میرود. ما تصمیمات بسیار زیادی را بر اساس انگیزههای مالی گرفتهایم، خصوصاً زمانیکه صحبت از کسبوکارمان و انتخاب شغل در میان باشد.
اگرچه مردم میگویند که در ازای کار کمتر، رفت و آمد کمتر یا داشتن شغلی لذتبخشتر حاضرند با کمال میل دستمزد کمتری دریافت کنند، اما این گفته معمولاً صحت ندارد و ترجیحشان این است که به حقوق بالاتری دست پیدا کنند.
ما در مدارا کردن با مشاغل بد، خیلی خوب هستیم
ما احتمالاً با یک رابطه بد، راحتتر از یک شغل بد کنار میآییم. تصور رایج این است که افراد از عدم قطعیت استقبال میکنند و برای طولانی مدت در یک شغل نمی مانند. اما واقعیت دقیقا بر عکس است.
شما میتوانید افراد را در مشاغل بیمعنی یا زیر نظر مدیران بد بگذارید اما آنها همچنان تمایلی به امتحان کردن چیز دیگری نخواهند داشت؛ و این امر، پایین بودن نمره اشتیاق شغلی در میان کارمندان، حتی در موفقترین موسسات دنیا را توضیح میدهد.
خودآگاهی پایین، تصمیمات هوشمندانه را محدود میکند
همانطور که در آخرین کتابم مجسم کردم، مردم در ارزیابی استعدادها و شناسایی علایق خود بسیار ناشیانه عمل میکنند. حتی زمانی که تصمیم میگیرند علایقشان را دنبال کنند، هیچ تضمینی وجود ندارد که نهایتاً به یک شغل مناسب و کار خوب مشغول شوند، چه رسد به اینکه کاری مفید یا مورد تقاضا باشد.
چنین نکتهای به این معناست که قبول ریسک و ایجاد تغییرات شغلی، همیشه با بازگشت سرمایه (ROI) نیست. موج اخیر فعالیتهای کارآفرینانه یا استارتآپی، مثال خوبی برای این است که همیشه ریسک کردن با بازگشت سرمایه همراه نیست.
با وجود جذابیت این موج کارآفرینی، امیدِ دستیابی به موفقیتهای هرچند کوچک نیز کم است؛ با وجود اینکه جوانان زیادی، به خاطر جذاب بودن فرست مدیرِ خود بودن و امکان حل مسئله، طرفدار این جریانند.
البته قطعاً گروههای کوچکی که ممکن است در آینده، گوگل یا اپل بعدی باشند، میتوانند با قدرت به جامعه بازگردند. اما به ازای هریک از این داستانهای موفقیتآمیز، میلیونها شکست بزرگ و اساسی وجود دارد.
به طور متوسط، افرادی که کارمندی سنتی را رها میکنند تا برای خودشان کار کنند، در پایان به کار بیشتر در ازای درآمد کمتر میرسند و ممکن است کمتر در اقتصاد کلان مشارکت داشته باشند. در حالیکه در بسیاری از موارد، ممکن است با کارکردن در یک تیم یا سازمان، راضیتر و موفقتر باشند.
سخت است بدانیم که پس از ورود به یک شغل، باید انتظار چه چیزی را داشته باشیم
سازمانها زمان زیادی را صرفبازاریابی خدمات و مشاغل خود به روشی کاملاً مطلوب و جذاب میکنند. برندسازی شغل یا برندسازی شرکت، جزئی جداییناپذیر از جنگ برای استعدادها به شمار میرود. کافیست به وبسایت هر شرکت سر بزنید تا اظهارات قانعکنندهای را درمورد تعهد آنها به تنوع، نوآوری، مسئولیت اجتماعی، یادگیری مادامالعمر و فرهنگ جاری ببینید.
حتی مشاغل پیش پاافتاده نیز میتوانند با پنهان شدن پشت عناوین جذاب، کاملاً مطلوب به نظر برسند. “نینجای اولویتبندی”، “مدیر احتمالات”، “مامور اصلی خوشبختی”و “مهندس هویت جهانی” تنها بخشی از این عناوین به شمار میروند.
صرف نظر از سوابق، تخصص و پیشه شما، یک فرآیند استخدام موفق یعنی استخدام شخص مناسب برای شغل مناسب. پس برای استخدام موفق، کارجویان هم باید درک درستی از شغل داشته باشند. اگر انتظارات شما از یک شغل، بسیار زیاد از واقعیتِ آن فاصله داشته باشد، اتخاذ یک تصمیم درست و انتخاب شغل مناسب برای شما بسیار سخت خواهد شد.
جمعبندی
برای به دست آوردن شغلی که عمیقاً خواهان آن هستید و رسیدن به حداکثر رضایت شغلی، باید به خوبی بدانید که در چه کارهایی مهارت دارید و اینکه شغل مورد نظرتان در واقع چگونه است. علاوه بر آن باید کمی از اهمیت محرکهای مالی بکاهید تا بتوانید به ارزشها و محرکهای دیگر شغلیتان دست یابید. مهمتر از همه، شما احتمالاً از کاهش تحملتان سود خواهید برد. به این شکل که با احتمال کمتری مجبور میشوید تا با یک کار یا مدیر بد کنار بیایید.
نکته مهمی که باید به خاطر بسپارید آن است مردم غالباً به طور غریزی مایلند تا در یک شغل، بیشتر از آنچه که باید، باقی بمانند در حالیکه تنها گروه اندکی هستند که از استعفای خود پشیمان شدهاند. همانطور که بقراط در گفتهی مشهورش اظهار داشت که : “هنر ماندگار است و زندگی کوتاه”.
در هر صورت گسترش تواناییها و ماهرشدن زمان زیادی میبرد. زندگی کوتاه است، پس از انتخاب مسیری که واقعا خواهان آن هستید، نترسید.