5 حسرت بزرگ زندگی شغلی
دستهبندی: blog
نویسنده: Daniel Gulati
منبع: hbr.org
زمان تقریبی مطالعه: 8 دقیقه
این مقاله از زبان دنیل گولاتی (Daniel Gulati) نوشته شده است.
بزرگترین حسرت شما درباره حرفهتان چیست؟
من به تازگی یک سخنرانی را به عنوان مهمان درباره تجارت و نوآوری در مدرسه طراحی پرسونز (Parsons) به پایان رسانده بودم و یکی از مخاطبینِ با دقت ردیف اول، در زمان پرسش سوالات، پیچیدهترین سوال روز را مطرح کرد. من خیلی سریع جواب دادم به امید اینکه بتوانم زود به موضوع اصلی برگردم. اما با توجه به تعداد سوالاتی که به دنبال این سوال مطرح شدند و حجم ایمیلهایی که پس از سخنرانی دریافت کردم، صحبت درباره افسوسهای حوزه کاری، خود یک موضوع اساسی است.
پس از آن بعد از ظهر، من ماموریت داشتهام که به این سوال ناخوشایند اما مهم پاسخ دهم که «اگر میتوانستیم به شکلی جادویی به ابتدای مسیر حرفهای خود برگردیم، دقیقا چه کار میکردیم؟». امید؟ ما با افشای بزرگترین ناامیدیهای افراد در زندگی حرفهایشان، شانسمان را برای به حداقل رساندن پشیمانیهای خودمان افزایش میدهیم.
به همین منظور، من با سی نفر از متخصصان در طیف سنی 28 تا 58 سال صحبت کردم و از هریک از آنها پرسیدم که تا به امروز، بزرگترین حسرتی که درباره کار خود دارند، چیست. این گروه، متنوع بود. من با یک مدیرعامل 39 ساله یک بانک بزرگ سرمایهگذاری، یک عکاس مستقل شکست خورده، یک کارآفرین میلیونر و با مدیرعامل یکی از شرکتهای لیست 500تایی (لیستی که مجله فورچون (Fortune) سالانه منتشر کرده و در آن به 500 شرکت از بزرگترین شرکتهای ایالات متحده آمریکا میپردازد.) فورچن(Fortune) صحبت کردم. ناامیدی تبعیض قائل نمیشود. مهم نیست که فرد در چه صنعتی فعالیت میکند، چه نقشی به او داده شده است یا اینکه آیا موفقیتهایی چشمگیر دارد یا در شکست غرق شده است، پنج موضوع برجسته هستند که این میان خودنمایی میکنند. نکته قابل توجه این است که تاثیرات تصمیمات بد کاری و امیدهای محقق نشده، در گروههای سنی مختلف به یک میزان احساس شد.
[توجه داشته باشید که نمیتوان حسرت را در زندگی به صفر رساند. با مطالعه سرگذشت افراد موفق و برجسته هم به این نتیجه میرسید که حسرت، حذفشدنی نیست و تنها میشود تا حدی از آن اجتناب کرد. افسوس و حسرت، میتوانند محرکهای شما برای تغییر و پیشرفت باشند و نباید به آنها به عنوان پایان خط نگاه کرد.]
در اینجا، به 5 تا از مهمترین حسرتهای حوزه کاری میپردازیم:
1- کاش این شغل را به خاطر پول قبول نمیکردم
تا به اینجا، این بزرگترین حسرتی است برای کسانی که شغلهای پردرآمدی را انتخاب کرده اما نهایتا از آن ناراضی بودهاند. تحقیقات کلاسیک اثبات میکنند که پاداش و دستمزد، بیشتر عواملِ کاهنده انگیزه هستند تا عوامل انگیزشی واقعی. آنچه تعجبآور است، احساس ناتوانیای بود که این افراد با آن مواجه میشدند. یک کارمند بانک سرمایهگذاری، با ابراز تاسف اینطور بیان کرد که «من هرروز به رویای استعفا دادن فکر میکنم، اما تعهدات بسیاری دارم.» یک مشاور دیگر گفت: «شیفته اینم که فشارها را پشت سر بگذارم، اما فکر نمیکنم که در هیچ چیز دیگری خوب باشم.» هرکسی اولین بار به «دستبندهای طلایی» (اصطلاحا به مزایایی گفته میشود که کارمند را مطیع میکند تا هرکاری را که کارفرما میگوید، انجام دهد.) اشاره کرده، شوخی نمیکرده است.
2- کاش زودتر استعفا میدادم
افرادی که واقعا شغل خود را ترک کرده بودند تا به دنبال اشتیاقشان بروند، تقریبا به شکلی یکسان، آرزو میکردند که کاش حتی زودتر استعفا داده بودند. برنامههای تقویت متداول در شرکتهای بزرگ (شامل انواع پاداش، تشویق، ارتقا و …)، دیده شدن در رسانههای اجتماعی و تمایل به کسب سودهای افزایشی سه دلیلی است که هشتاد درصد افرادی که از شغل خود راضی نیستند، همان زمانی که میدانند باید استعفا دهند، این کار نمیکنند. یکی از کارکنان فروش گفت: «آن سالها میتوانست صرف کار کردن روی مشکلاتی شود که واقعا برای من اهمیت دارند. هرگز نمیتوان آن سالها را بازگرداند.»
3- ای کاش اعتماد به نفس لازم را برای شروع کار خودم داشتم
متخصصانی که روی آنها تحقیق میکردم، هرچقدر سرمایه مالیشان رشد میکرد، تمایل بیشتری به کنترل کردن زندگی خود داشتند. پاسخ منطقی؟ برای تبدیل شدن به یک مالک، نه به یک کارمند در شرکت فردی دیگر. اما به قول آرتفول داجر(Artful Dodger - یکی از شخصیتهای رمان الیور توئیست اثر چارلز دیکنز)، خواستن کافی نیست. یک مطالعه به تازگی دریافته است که 70 درصد از کارگران آرزو میکنند که شغل فعلیشان به آنها کمک کند که در آینده کسبوکاری راه اندازند. با این حال، تنها 15 درصد از آنها آنچه را که واقعا برای شروع یک کسبوکار لازم است، انجام میدهند. حتی مدیرعاملان لیست 500 تایی فورچن هم رویای داشتن آزادیِ یک کارآفرین را در ذهن میپرورانند. یکی از آنها اینطور اعتراف کرد: «بزرگترین حسرتم این است که من فقط یک کارآفرین خیالی هستم. هرگز نتوانستم خودم را با شروع یک چیزی از صفر ثابت کنم.»
4- کاش از زمانی که در دوران مدرسه داشتم، بهره بیشتری میبردم
با وجوم تمام جنجالهای موجود حول موضوع وامهای دانشجویی، تقریبا 86 درصد دانشآموزان، دانشگاه را به عنوان یک سرمایهگذاری ارزشمند میبینند. این دیدگاه، در محبوبیت روزافزون دانشگاه منعکس شده است. در حین نگارش شوق و هدف (Passion & Purpose)، من و همکارانم دریافتیم که 54 درصد از متولدین دهه شصت و اوائل دهه هفتاد، مدرک دانشگاهی دارند درحالیکه این میزان در متولدین دهه بیست تا دهه چهل، 36 درصد است. اگرچه دانشآموزان بیشتری در حال شرکت در دانشگاه هستند، اما بسیاری از اعضای این گروه آرزو میکنند که کاش سالهای تحصیل خود در مدرسه را روی یک شغل اول واقعا باارزش سرمایهگذاری کرده بودند. یک محقق حوزه زیستشناسی تجربه خود از دانشگاه را اینطور تعریف کرد: «یک شتاب مضحکانه برای به پایان رساندن آنچه وقتی به عقب نگاه میکنم، بهترین و لذتبخشترین سالهای بدون چهارچوب و قواعد زندگیام بود». پس از تشکیل خانواده و گرفتن وام، بسیاری از افراد نتوانستند فضایی را به بازگشتشان به مدرسه، ادامه تحصیل و تغییر حرفه خود اختصاص دهند.
5- کاش در بزنگاههای شغلیام، کاری کرده بودم
تعدادی از افراد، از موقعیتهای شغلی خود و روزنههایی که داشتند گفتند؛ یا به قول یک متخصص: «لحظاتِ یا الآن یا هیچوقت». در سال 2005، از یک کارمند بانک سرمایهگذاری خواسته شد تا یک تیم کوچک را در آمریکای لاتین که به سرعت در حال رشد بود، رهبری کند. با وجود اینکه او حس کرد این حرکت میتواند قدمی رو به جلو باشد، آن را رد کرد. بسیار شکننده است ]اگر بدانید[ اگر کسی آنقدر شجاع بود که این موقعیت را بپذیرد، پس از مدت کوتاهی به سمت رئیس بخش و سپس به سمت مدیرعامل ارتقا پیدا میکرد. نظریههای جدید روانشناسی از اهمیت شناسایی این لحظات میگویند و اهمیت استفاده از این لحظات برای تسریع مسیر زندگی حرفهایتان به صورت غیرخطی و صعودی؛ فرصتهایی برای تغییر که گاها غیرقابل پیشبینی هستند اما سودی بالقوه با خود به همراه دارند.
[استیون لویت (Steven Levitt)، اقتصاددان و نویسنده کتاب فریکونومیکس (این کتاب، تحت عنوان اقتصاد ناهنجاریهای اجتماعی، با ترجمه سعید مشیری توسط نشر نی منتشر شده است. Freakonomics-) پژوهشی را اجرا کرد که تحت عنوان «شیر یا خط: تاثیر شیر یا خط انداختن بر تصمیمات مهم زندگی و رضایتِ پس از آن» (Heads or Tails: The Impact of a Coin Toss on Major Life Decisions and Subsequent Happiness) منتشر شد. در این پژوهش، به افرادی که در شرف یک تصمیم مهم بودند و واقعا نمیدانستند چه کاری انجام دهند، این فرصت داده شد که از طریق شیر یا خط تصمیم بگیرند. سپس از طریق بررسی میزان رضایت افراد در بازههای زمانی دو و شش ماهه به این نتیجه رسیدند که همبستگی مثبت معناداری میان تغییر در زندگی و میزان رضایت افراد وجود دارد. در واقع کسانی که در زندگی خود یک تغییر بزرگ ایجاد کرده بودند، نسبت به افرادی که وضعیت موجود زندگیشان را حفظ کرده بودند، رضایت بیشتری را تجربه کردند. بنابراین لویت اینطور نتیجه گرفت که ایجاد یک تغییر بزرگ، به احتمال زیادی منجر به افزایش میزان رضایت فرد و شادمانی او میشود.]
افسوسهای حوزه کاری، به جای سرکوب شدن، باید جایگاهی ویژه در مجموعه احساسی شما داشته باشند. تحقیقات نشان میدهند که افسوس و حسرت، میتواند کاتالیزوری قدرتمند برای تغییر کردن باشد؛ که اهمیتی بسیار بیشتر از ابعاد عاطفی منفی و کوتاه مدت آن دارد. همانطور که روانشناس معروف، دکتر نیل روز (Neal Roese) اخیرا اظهار داشته است: «به طور میانگین، حسرت احساس مفیدی است». افسوس حتی میتواند الهامبخش باشد. اما این به آن معناست که ما باید درباره ناامیدیهای خود صحبت کرده و از آنها تجلیل کنیم. باید درک کنیم که این یک توانمندی است که میتوانیم به واسطه آن، عمیقا حسرت را تجربه کنیم و باید مفهوم آن را یاد گرفته و نهایتا از آن برای ساختن موفقیتمان در آینده استفاده کنیم.
[در همین راستا، میتوانید این مقاله را درباره 5 حسرت رایج در زمان مرگ نیز مطالعه کنید.]