راهنمای جامع انتخاب شغل
دستهبندی: blog
چگونه بفهمم چه شغلی را واقعاً دوست دارم؟
بدون شک همهٔ ما زمان زیادی را به انتخاب رشته و شغل آیندهٔ خود فکر کردهایم یا میکنیم، بهویژه زمانی که هنوز وارد بازار کار نشدهایم. شاید در طول تاریخ هیچگاه به اندازهٔ امروز، انتخاب شغل سخت نبوده است. تنوع بسیار بسیار بالای شغلها و تخصصی شدن آنها در کنار تمام ابهاماتی که افراد دربارهٔ مسیر زندگی آیندهشان دارند، باعث بیشتر شدن سردرگمی در انتخاب شغل میشود. از طرفی، در ایران (و حتی در بسیاری از کشورهای توسعهیافته)، مراکز یا مشاوران شغلی مناسبی در دسترس نیستند که بتوان از آنها کمک گرفت؛ به همین خاطر در این مقاله، همهٔ آنچه دربارهٔ یک انتخاب شغل مناسب و کارآمد نیاز است بدانید را گردآوری کردهایم.
این مقاله را چگونه بخوانم؟
در این مقاله سعی کردهایم تنها مطالب ضروری را بهصورت خلاصه بیاوریم؛ توضیحات تکمیلی و مفصل دربارهٔ بسیاری از موضوعات کناری در مقالههای دیگری که به آنها لینک دادهایم موجود است، ولی توصیه میکنیم برای تمرکز بیشتر ابتدا این مقاله را بهصورت کامل بخوانید و سپس در صورت نیاز یا تمایل، به سراغ مقالههای دیگر بروید.
اگر فقط به قسمت خاصی از این مقاله نیاز دارید میتوانید از فهرست بالا برای رفتن به آن بخش خاص استفاده کنید. البته بازهم توصیه میکنیم این مقاله را یکبار بهصورت کامل بخوانید.
در این مقاله منظور از انتخاب شغل، انتخاب حرفه یا career است، نه انتخاب محل کار.
اگر با قصد انتخاب رشته به اینجا آمدهاید، به دلیل شرایط خاصی که انتخاب رشته دارد، پیشنهاد میکنیم علاوه بر این مقاله، مقالهٔ انتخاب رشته را نیز مطالعه کنید.
اهمیت انتخاب شغل در زندگی
اصلاً چرا انتخاب شغل مهم است؟ چرا باید برای انتخاب شغل وقت بگذارم و این مقالهٔ نسبتاً طولانی را بخوانم؟
اگر از ما (تیم ۱۰۰۰۰روز) بپرسید، فکر میکنیم شغل و زندگی شغلی یکی از مهمترین جنبههای زندگی هر فرد است؛ چراکه ما انسانها معمولاً بیشتر از نصف زمان بیداری خود را صرف کار کردن میکنیم؛ یعنی بیشتر از اینکه ما با اعضای خانوادهمان سروکار داشته باشیم، به شغلمان زمان اختصاص میدهیم. اگر بخواهیم دقیقتر حساب کنیم ۵۰ تا ۱۵۰ هزار ساعت از زندگی ما به کار کردن میگذرد. اگر عمرمان را ۸۵ سال در نظر بگیریم، در زندگی ۷۵۰ هزار ساعت خواهیم داشت و این زمان معمولاً بهصورت زیر تقسیم میشود (دراینباره بیشتر بخوانید):
چقدر از زندگیمان را مشغول کار کردن هستیم
اگر از کل ساعتهای عمرمان، دوران کودکی و کارهایی که برای زنده ماندن ناچاریم انجام دهیم را کم کنیم، حدود یکسوم آن باقی میماند. معمولاً بیشتر این زمان (بین ۵۰ تا ۱۵۰ هزار ساعت) به کار کردن میگذرد. کار کردن بخش بزرگی از ساعتهای عمرمان را پر میکند. دلیل اصلی نامگذاری ۱۰۰۰۰روز هم همین موضوع است؛ معمولاً افراد حدود ۱۰۰۰۰ روز از روزهای زندگیشان را مشغول کار کردن هستند.
البته فقط بحث کمیت نیست، چراکه در اینجا مسئلهای مهمتر وجود دارد؛ تحقیقات نشان میدهند رضایت شغلی رابطهٔ قویای با رضایت از زندگی دارد. بدیهی است که برای ما مهم باشد این بخش بزرگ از زندگیمان چگونه میگذرد.
در مقالهٔ رضایت شغلی، دربارهٔ مهمترین عوامل اثرگذار بر میزان رضایت از شغلی که داریم را توضیح دادهایم. این عوامل عبارتاند از:
- غرق شدن در کار
- وجود داشتن معنا در کاری که میکنیم یا مفید بودن آن برای دیگران
- خوب بودن در شغل (یا پیشرفت سریع)
- همکارانی که هوایتان را داشته باشند
- نبود عوامل منفی قوی
از بین این پنج عامل، «غرق شدن در کار» و «خوب بودن در شغل» بهصورت مستقیم به جنس کاری که انجام میدهیم مربوط است. «کمک کردن به دیگران» اگرچه نه همیشه، ولی در بسیاری از موارد میتواند به جنس کار مرتبط باشد؛ پس شغلی که انتخاب میکنیم در رضایت شغلی و درنهایت بر رضایت از زندگی ما تأثیر میگذارد. در مقالهٔ رضایت شغلی، این سه عامل را توضیح دادهایم. در این مقاله دربارهٔ این صحبت میکنیم که چگونه شغل و حرفهای را پیدا و انتخاب کنیم که این عوامل در آنها وجود داشته باشد. البته رضایت شغلی تنها به انتخاب شغل و حرفه بستگی ندارد. دو عامل آخر، یعنی «همکارانی که هوایتان را داشته باشند» و «نبود عوامل منفی قوی» بیشتر به محیطی که در آن کار میکنیم بستگی دارد، که در مقالهٔ کار پیدا کردن دراینباره صحبت کردهایم.
مسیر شغلی تونل نیست!
تصور رایج افراد از انتخاب شغل، یک انتخاب سرنوشتساز است؛ انتخابی که تنها یکبار در زندگی هر فردی اتفاق میافتد و میتواند یک نفر را موفق یا بدبخت کند. در این دیدگاه، هر گزینه مثل یک تونل است. هر تونل ما را به یک جزیرهٔ خاص میبرد و تنها یک جزیره، جزیرهٔ موفقیت و خوشبختی است و در بقیهٔ جزیرهها، سرنوشت جذابی در انتظارمان نیست. اگر در میانهٔ راه بفهمیم جزیرهٔ اشتباهی را انتخاب کردهایم، یا باید همان تونل را تا انتها برویم یا همهٔ راهی را که آمدهایم برگردیم تا بتوانیم دوباره انتخاب کنیم، که البته انرژی زیادی میگیرد.
دیدگاه تونلی، دیدگاه بسیاری از افراد نسبت به انتخاب شغل (و حتی انتخاب رشته) است. دیدگاه تونلی باعث میشود انتخاب شغل با استرس و نگرانی زیادی همراه باشد؛ چراکه هزینهٔ هر اشتباه، بسیار سنگین است. اما در واقعیت مسیر زندگی، تونلی نیست. شاید یکی از دلایلی که باعث ایجاد چنین دیدگاهی میشود، این باشد که پدرها و مادرهای بسیاری از ما، از زمانی که یادمان میآید در یک شغل و سازمان کار کردهاند. اما امروزه شرایط تغییر کرده است…
یک شغل و حرفه تا بازنشستگی وجود ندارد!
یک شغل تا بازنشستگی در نسل پدرها و مادرهای ما یا پدربزرگها و مادربزرگهای ما بسیار رایج و حتی بسیار پرطرفدار بوده است. اما امروزه «یک شغل تا بازنشستگی» بسیار بسیار کم شده است. بیشتر در بخشهایی از سازمانهای دولتی و نظامی میتوان اینگونه شغلها را پیدا کرد، اما چنین شغلهایی در بخش خصوصی تقریباً منقرض شده است. هر روز سرعت تغییر در دنیای کسبوکار بیشتر و بیشتر میشود. کسانی که سال ۲۰۲۰ میلادی وارد بازار کار میشوند، در سال ۲۰۵۰ بازنشسته خواهند شد. چه کسی میداند دنیا آن موقع چه شکلی خواهد بود. احتمالاً تا آن زمان، بسیاری از شغلها توسط رباتها و کامپیوترها اتوماسیون میشوند. پس باید آماده باشیم که در طول مسیر شغلی چندین بار شغل و محل کارمان را تغییر دهیم، حتی برای چندین حرفه؛ چراکه ما انسانها در طول زندگی تغییر میکنیم؛ خیلی بیشتر از چیزی که فکرش را میکنیم. علاقههایمان ممکن است به دلایل مختلفی مانند ایجاد تنوع، یادگیری موضوعات جدید و… تغییر کند، همینطور انگیزهها و اولویتهای ما در زندگی؛ به همین خاطر گشتن به دنبال یک شغل و حرفهٔ خاص تا زمان بازنشستگی نه شدنی است، نه هوشمندانه. امروزه بسیار رایج است که یک فرد در طول زندگی خودش، در صنعتها و حرفههای مختلفی کار کند. طبق اطلاعات مرکز آمار کارگران ایالات متحده، میانهٔ تغییر محل کار بین افراد ۲۵ تا ۳۴ سال در این کشور، ۳.۱ سال است، در صورتی که این عدد برای افراد ۵۵ تا ۶۴ سال، ۱۰.۴ سال میباشد.
«یک شغل تا بازنشستگی» دیگر وجود ندارد.
وضعیتِ همیشهدرحالتغییر این روزها، اگرچه ممکن است کار شما را سختتر کند، اما خبر خوبی است؛ زیرا هنگامی که دربارهٔ انتخاب یک شغل تصمیم میگیرید، لازم نیست نگران این باشید که باید یک شغل تا آخر عمر انتخاب کنید. شما میتوانید کارهای مختلف را امتحان کنید و هرجا که لازم بود، حرفهتان را تغییر دهید.
در ویدئوی زیر صحبتهای تیم کوک، مدیرعامل شرکت اپل، ۲۵ سال بعد از فارغالتحصیلی را میشنویم که میگوید زمان فارغالتحصیلی از رشتهٔ MBA از او خواستند که یک برنامهٔ ۲۵ ساله برای خودش بنویسد. او اخیراً این برنامه را در اتاقش پیدا میکند و متوجه میشود که ۱۸ تا ۲۰ ماه اول بعد از فارغالتحصیلی کاملاً مطابق برنامه پیش رفت، اما هیچ چیز دیگری بعد از آن مطابق برنامه ۲۵ ساله اتفاق نیفتاد! تیم کوک میگوید این یک درس برای من داشت و آن هم اینکه مسیر زندگی قابلپیشبینی نیست و تنها کاری که میتوانیم بکنیم این است که برای تغییر آماده باشیم.
.h_iframe-dideo_embed_frame(position:relative;) .h_iframe-dideo_embed_frame .ratio (display:block;width:100%;height:auto;) .h_iframe-dideo_embed_frame iframe (position:absolute;top:0;left:0;width:100%; height:100%; border:none;)
مسیر شغلی، مجموعهای از نقطهها!
مسیر شغلی تونل نیست، بلکه مجموعهای از نقطههاست. هر شغل ما یک نقطه است. در هر نقطه، نقطههای زیادی کنارمان هستند که میتوانند انتخاب بعدی ما باشند. ما با وصل کردن نقطهها به هم، مسیر شغلیمان را میسازیم. در هر نقطه انتخاب میکنیم، نه فقط در ابتدای مسیر. اگر یکی را خوب انتخاب نکنیم یا انتخابمان بد از آب دربیاید، سرنوشت ما نابود نمیشود. البته که انتخاب بد، هزینههایی دارد ولی میتوانیم در انتخابهای بعدی، مسیرمان را اصلاح کنیم.
درواقع تلاش ما این است که بتوانیم نقطهٔ بعدی را هوشمندانه انتخاب کنیم. در دستورالعمل انتخاب شغل بهطور مفصل فرایند انتخاب هوشمندانه را توضیح دادهایم. این فرایند نسبت به توصیههای رایجی که شاید شنیده باشید یا درمورد آنها خوانده باشید، پیچیدهتر است و اجرای آن، انرژی و زمان بیشتری میطلبد. توصیههای رایج گرچه ساده و از نظر شهودی درست به نظر میآیند، اما بیشتر اوقات کارآمد نیستند. در زیر درمورد دلایل ناکارآمدی دو تا از این توصیهها توضیح دادهایم.
«به دنبال علاقهات برو»، برای همه توصیهٔ خوبی نیست
همهٔ ما به دنبال شغلهایی میگردیم که دوستشان داشته باشیم، از انجامش لذت ببریم و هر روز صبح با انگیزه ما را از رختخواب به سمت محل کار بکشاند. چه کسی هست که این را نخواهد؟ ممکن است شما هم شنیده باشید که برای رسیدن به اینها، فقط کافیست «علاقهات را دنبال کنی» و پول، اعتبار و موفقیت همگی به دنبالش میآیند. اما برخلاف تصور عمومی، این توصیهٔ چند کلمهای برای رساندن شما به درآمد بالا، اعتبار و موفقیت کافی نیست و حتی ممکن است برای برخی افراد باعث بیشتر شدن سردرگمی شود.
«به دنبال علاقهات برو» یا معادل انگلیسی آن، Follow your passion در سالهای اخیر بیشتر و بیشتر تکرار شده است. در تصویر زیر روند رشد تکرار آن را در کتابها میبینید.
روند رشد تکرار عبارت Follow Your Passion در کتابها
اگر ندانم به چه کاری علاقه دارم چی؟
شاید دلیل محبوبیت این توصیه این است که به ما جرئت این را میدهد که خارج از مسیرهای معمولی، شغلهای بیروح و ماشینی درون سازمانها که اطرافیانمان میروند، مسیری را انتخاب کنیم. اما اگر ندانیم به چیزی علاقه داریم چه؟ از کجا بفهمیم که به چه شغلی علاقه داریم؟
تصور اشتباه در پشت این توصیه این است که هرکس میداند به چه کاری علاقه دارد و کافی است به درونش نگاه کند، آن را پیدا کند و به دنبال آن برود. اما در ذات هیچ فردی، شغل موردعلاقهٔ او نوشته نشده است. تجربههای ما در زندگی، مجموعهٔ علاقهمندیهای ما را میسازد.
اینکه بدانیم به چه کارهایی علاقه داریم به این بستگی دارد که چقدر کارهای متنوعی را تجربه کردهایم. اگر نمیدانید به چه کاری علاقه دارید، انتظار نداشته باشید با مراجعه به درون خود، تمرینهای خودشناسی و خودنگری (Self-reflection) جواب متفاوتی پیدا کنید.
کسانی که نمیدانند به چه چیزی علاقه دارند، با شنیدن این توصیه ممکن است این ذهنیت اشتباه برایشان پیش بیاید که «طبیعتاً هرکس باید بداند به چه چیزی علاقه دارد»؛ پس سعی میکنند با فکر کردن (در واقع حدس زدن)، کاری که به آن علاقه دارند را پیدا کنند. این موضوع وقتی خطرناک میشود که افراد براساس این حدسها، روی یک گزینه سرمایهگذاری زیادی انجام دهند؛ چراکه احتمال اشتباه بودن حدسها بسیار بالاست. در حالتی دیگر ممکن است بدون رسیدن به هیچ انتخابی، احساس سردرگمی و درماندگی کنند.
معمولاً علاقههای ما به یک کار محدود نمیشود
باور اشتباه دیگری که این توصیه در دل خود دارد این است که هرکس تنها به یک کار علاقه دارد! در صورتی که افراد میتوانند همزمان، به کارهای مختلفی علاقه داشته باشند و در طول زندگی خود به آنها در قالب زندگی شغلی یا یک سرگرمی بپردازند. همچنین انسانها میتوانند در کارهای مختلف خوب باشند. انسانها ربات نیستند که تنها برای یک کار ساخته شده باشند. سؤالی که این توصیه به آن جواب نمیدهد این است که چگونه کارهای موردعلاقه را اولویتبندی کنیم.
فقط علاقه داشتن کافی نیست
در آخر اینکه، این توصیه ممکن است این باور اشتباه را ایجاد کند که با رفتن به دنبال علاقههایمان، بهطور قطعی به درآمد بالا، شهرت و اعتبار و… خواهیم رسید و همیشه خوشحال خواهیم بود. اما متأسفانه همیشه این اتفاق نمیافتد. بیشتر وقتها، بعد از انتخاب شغل، برای بالا بردن درآمد ممکن است نیاز باشد اقدامات مجزایی مانند بازاریابی یا مذاکره را در دستور کار خود قرار دهید. حتی ممکن است شما به کاری علاقه داشته باشید که درآمد بالایی نداشته باشد و درآمدتان از یک حدی بیشتر نشود. (توجه کنید که درآمد بیشتر تحت تأثیر میزان عرضه و تقاضای نیروی انسانی در بازار کار تعیین میشود، تا مهارت یک فرد در آن کار.) بسیاری از هنرمندان با چنین چالشی مواجه هستند. در طول تاریخ نقاشهایی بودهاند که آثارشان فقط بعد از مرگشان به فروش رفته است! در این صورت هرچقدر هم به کارتان علاقه داشته باشید باعث نمیشود که درآمد خیلی بالایی داشته باشد. چه بسا علاقه به کارتان، باعث ایجاد فرسودگی شغلی در شما شود.
علاقه بهتنهایی باعث درآمد بالا نمیشود.
البته توصیهٔ ما این نیست که الزاما به خاطر درآمد کم، علاقهتان را کنار بگذارید. در این موقعیت میتوانید انتخاب کنید که هزینههایتان را کاهش دهید، یا راه دیگری مانند فعالیت در بورس را شروع کنید یا برای مدتی در شغل دیگری مشغول شوید یا شاید بتوانید با یک روش خلاقانه راهی برای کسب درآمد از علاقهتان بیابید. نکتهٔ مهم این است که شما به این موضوع آگاه باشید که درآمد شما خودبهخود افزایش پیدا نمیکند و باید بهطور مجزا به فکر چاره باشید.
برای شناخته شدن نیز باید فعالانه به دنبال ایجاد ارتباط و شبکهسازی باشید. همچنین اگر به شغل موردعلاقهتان هم برسید به این معنی نیست که دیگر روز سختی نخواهید داشت. ممکن است مجبور باشید کارهایی را انجام بدهید که دوست ندارید، یا در بعضی روزها از کارتان لذت نبرید. هر شغل، مجموعهای از کارها و وظایف است و قرار نیست شغلی باشد که ما به تمام کارها و وظایف آن علاقه داشته باشیم. پس اینکه انتظار داشته باشیم با دنبال کردن علاقهمان همهچیز به دنبال آن بر وفق مراد شود، باور اشتباهی است.
درمجموع بهتر است این توصیه را به این شکل تغییر دهیم؛ اگر میدانید به چه چیزهایی علاقه دارید و قبلاً آنها را تجربه کردید، آن کارها میتوانند گزینههای خوبی برای شروع باشد. اما اگر به خاطر اینکه نمیدانید به چه کاری علاقه دارید، یا علاقهمندیهای مختلفی دارید احساس سردرگمی میکنید، دستورالعمل زیر به شما کمک میکند هوشمندانه تجربههای بیشتری به دست آورید یا گزینههای خود را اولویتبندی کنید.
تستهای شخصیت شناسی برای انتخاب شغل مناسب نیستند
یکی از ابزارهایی که بهاشتباه برای انتخاب شغل استفاده میشوند، تستهای شخصیتشناسی هستند که بسیار هم پرطرفدار بوده و گاهی افرادی که از آنها استفاده کردهاند با تعصب بسیار زیادی از آنها دفاع میکنند. بازار تستهای شخصیتشناسی هر ساله ۱۴ درصد رشد دارد. با وجود همهٔ اینها شاید تعجبآور باشد که این تستها پیشبینیکنندهٔ خوبی برای موفقیت در کار نیستند.
پیشنهادات MBTI را جدی نگیرید
بهطور خاص تست MBTI یکی از رایجترین تستهای شخصیتشناسی است. ممکن است شما هم این تست را بهصورت آنلاین انجام داده باشید و در انتهای آن، براساس تیپ شخصیتیتان به شما پیشنهادهای شغلی داده باشد. اگر این اتفاق برایتان نیفتاده است، کافیست در مرورگر خود شغلهای مناسب یکی از تیپهای شخصیتی را جستوجو کنید.
ممکن است هیچکدام از شغلهای پیشنهادی برای شما جذاب نباشد، یا شغل مدنظرتان در بین پیشنهادها نباشد. اما لازم نیست نگران باشید؛ چراکه تست MBTI آزمون معتبری نیست! بله، درست است. تست MBTI، با اینکه همچنان بهصورت گسترده در جهان در حال استفاده است اما از نظر علمی، روایی و پایایی قابلقبولی ندارد و نباید به آن اعتماد کرد. به همین خاطر هیچ تضمینی وجود ندارد که شغلهای پیشنهادی باعث موفقیت یا رضایت شغلی شما شود.
پیشنهادهای شعلی MBTI را جدی نگیرید. این تست معتبر نیست.
بقیهٔ تستها چطور؟
آیا میتوان براساس دیگر تستهای شخصیتشناسی معتبر انتخاب شغل کرد؟ واقعیت این است که آنها نیز ابزار کارآمدی در انتخاب شغل نیستند.
تستهای شخصیتشناسی ابزاری هستند که به شما کمک میکنند شناخت بهتری از شخصیت خود به دست بیاورید. به همین خاطر، فارغ از میزان اعتبار آنها (روایی و پایایی تست)، باید دید که چقدر خوب میتوانند موفقیت یا رضایت شغلی شما را پیشبینی کنند. تحقیقات تاکنون نتایج امیدوارکنندهای نشان نمیدهند، حتی برای تستهایی مانند هالند که بهمنظور انتخاب شغل طراحی شدهاند.
در یک فراتحلیل (Meta Analysis) میزان پیشبینیکنندگی موفقیت افراد در شغل، برای ابزارهای مختلف ارزیابی بررسی شد. در این بررسی، تست انتخاب شغل هالند (Holland) که بهطور خاص برای شناخت زمینهٔ علاقهمندی طراحی شده است همبستگی بسیار کمی (0.3) با موفقیت افراد در یک شغل داشت. (معمولاً برای اینکه یک عامل بتواند عامل دیگری را پیشبینی کند باید همبستگیای بیشتر از 0.6 تا 0.75 داشته باشد.)
یک دلیل ناکارآمدی تستهای شخصیت در انتخاب شغل این است که شخصیت یکی از جنبههایی است که در انتخاب شغل تأثیر دارد و انتخاب شغل براساس شخصیت، سایر جنبهها را نادیده میگیرد. جنبههای بسیاری مثل مهارتها، شرایط کناری، معنا و… در انتخاب شغل مناسب دخیل هستند که در تستهای شخصیتشناسی اندازهگیری نمیشوند.
تأثیرات منفی تستهای شخصیتشناسی
اما این تنها دلیلی نیست که ما را در استفاده از تستهای شخصیتشناسی محتاط میکند. خیلی اوقات تستهای شخصیتشناسی باعث میشوند افراد تصور کنند برای برخی از شغلها مناسب نیستند و روی برخی فرصتها خط بکشند؛ بهطور مثال، یکی از کلیشههای رایج و اشتباه این است که افراد برونگرا در شغلهای بازاریابی و مدیریت بهتر هستند و افراد درونگرا هیچ شانسی در این زمینهها ندارند. اما در واقعیت، این تفکر الزاماً درست نیست. این موضوع در تستهایی که افراد را به چند دستهٔ کلی تقسیم میکند بیشتر دیده میشود. بهطور مثال، در تست MBTI، شانزده تیپ شخصیتی وجود دارد و با اندازهگیری ۴ عامل مختلف در افراد، آنها را در یکی از این تیپهای شخصیتی قرار میدهد. این نوع دستهبندی باعث میشود بسیاری تصور کنند که ویژگیها و رفتارهای آنها تغییرناپذیر است و درنتیجه هیچگاه برای رشد یا تغییر خود تلاش نکنند. بهطور کلی این تأثیر منفی ناشی از برچسب زدن به خود است.
واقعیت این است که انسان همیشه میتواند رشد یا تغییر کند. امروزه دانشمندان متوجه شدهاند که ساختار مغز انسان بهصورت نوروپلاستیک است. این یعنی سلولهای عصبی مغز انسان همیشه قابل اضافه شدن هستند. اگرچه وجود ویژگیهای ثابت در افراد قابلانکار نیست، اما تحقیقات بیستسالهٔ کارل دوک (Carol Dweck) که در کتاب طرز فکر (Mindset) منتشر شده است نشان میدهد افرادی که باور داشتهاند که در یک کار میتوانند پیشرفت کنند، نسبت به افرادی که این باور را نداشتند پیشرفت بیشتری کردهاند.
نکتهٔ مهم دیگر این است که در اکثر مواقع برای داشتن عملکرد خوب در یک شغل نیاز به داشتن مهارتهایی خاص است، نه یک شخصیت خاص. وقتی عملکرد ضعیف خود را به خاطر نداشتن مهارت ببینیم، برای یادگرفتن مهارتها تلاش میکنیم، اما اگر به خاطر شخصیت ببینیم، دست از تلاش میکشیم.
درمجموع تستهای شخصیتشناسی بهتنهایی ابزاری دقیق و کارآمد برای انتخاب شغل نیستند و نمیتوان تنها با تکیه بر تیپهای شخصیتی، شغلی مناسب انتخاب کرد. بااینحال میتوان از تستهای معتبر برای شناخت بهتر خود و استفاده از این شناخت برای بهبود عملکرد استفاده کرد اما باید در انتخاب تست مناسب بسیار دقت کرد، به تأثیرات منفی آنها آگاه بود و در دام برداشتهای اشتباه از تستهای شخصیتشناسی نیفتاد؛ بهویژه اینکه بازار فروش تستهای شخصیتی موجب شده وبسایتها و شرکتهای بسیاری بهصورت گسترده افراد را به استفاده از تستهای خود تشویق کنند.
انتخاب شغل مناسب مثل انتخاب کفش است!
انتخاب شغل، یک مسئلهٔ ریاضی یا حتی یک مسئلهٔ بهینهسازی نیست که با حل آن بتوان یک شغل ایدئال پیدا کرد (درواقع شغل ایدئال وجود خارجی ندارد). به خاطر پیچیدگی این مسئله، مدلسازی ریاضی یا مهندسی کردن آن ممکن نیست. این دو مثال را در نظر بگیرید:
فرض کنید مقداری پول پسانداز کردهاید و میخواهید آن را سرمایهگذاری کنید تا ارزش آن حفظ شود و بتوانید سود ببرید. گزینههای مختلفی مانند سرمایهگذاری در بورس، خرید سکه، خرید ارز، سپردهگذاری در بانک و… برای شما ممکن است. در این انتخاب، تنها چیزی که معیار انتخاب است، نرخ سود گزینه است. پس کافی است نرخ سود گزینهها را بدانیم یا از طریق بهترین روشی که میدانیم تخمین بزنیم تا بتوانیم انتخاب کنیم.
انتخاب شغل بیشتر شبیه انتخاب کفش و تلفنهمراه است. شما با دیدن کفش یک نفر نمیتوانید بفهمید که پای او در کفشش چه حسی دارد. اگر از او بپرسید، ممکن است بگوید «کفش نرم و راحتی است ولی کمی گشاد است.» این جمله به شما اطلاعاتی میدهد اما هنوز هم مانند این نیست که خودتان آن کفش را بپوشید و تجربهاش کنید. البته حتی وقتی کفش او را میپوشید هم ممکن است چیز دیگری را تجربه کنید. ممکن است آن کفش برای شما تنگ باشد، نه گشاد! چون پای شما متفاوت است.
وقتی که کفشی را امتحان کنید میفهمید چیزی که حدس میزدید با چیزی که تجربه میکنید، متفاوت است. معمولاً ما نمیتوانیم دقیق حدس بزنیم که پایمان در یک کفش چه حسی خواهد داشت. درضمن، تجربه و حس هر فرد مختص به خودش است؛ چون اندازه و شکل پای شما و پای هر فرد متفاوت است.
حتی ممکن است بعد از انتخاب، معیارهای شما تغییر کند؛ مثلاً هنگام خرید به زیبایی بیشتر اهمیت دهید، اما دو ماه بعد از خرید به این نتیجه برسید که راحتی برای شما مهمتر از زیبایی است.
هر شغل هم مثل یک کفش است. تا وقتی امتحانش نکردهاید، ممکن است حدسهایی درمورد آن داشته باشید. ممکن است دربارهٔ تجربهٔ دیگران هم بپرسید. اما وقتی درون آن شغل بروید، میفهمید که حدستان دقیق نبوده یا حتی کلا متفاوت بوده است. تجربهای هم که دیگران داشتند ممکن است برای شما صدق کند یا نکند. از طرفی تجربهٔ شما ممکن است شبیه یا متفاوت از دیگران باشد. برای همین بهترین راه برای اینکه بفهمیم در یک شغل چه حسی خواهیم داشت، امتحان کردنش است، دقیقاً مانند کفشها.
مثال کفش تنها یک مثال است. هر مثالی از جهاتی یک مفهوم را بهتر توضیح میدهد اما از جهاتی هم ممکن است بیربط باشد. شغل و کفش از جهات بسیاری شبیه به هم هستند برای همین ما از این مثال استفاده میکنیم. اما این مثال ممکن است از همه نظر شبیه شغل نباشد.
مسئلههای طلسمشده
انتخاب شغل مناسب جزء مسائلی است که در تفکر طراحی بهعنوان مسئلههای طلسمشده (Wicked Problem) دستهبندی میشود. در این مسائل، صورتمسئله بهطور مشخص معلوم نیست. حتی کسی که مسئله را طرح میکند خودش نمیداند دقیقاً چه چیزی میخواهد، یا تصور دقیقی از وضعیت مطلوب ندارد. درواقع، در اینجور مسائل قسمت بزرگی از تلاشها برای حل مسئله، صرف مشخصتر کردن صورتمسئله میشود.
مسئلهٔ انتخاب شغل هم دقیقاً به همین صورت است. افراد معمولاً نمیدانند چه شغلی میخواهند یا حدس میزنند چه شغلی را دوست دارند، اما دلیلی وجود ندارد که حدسشان درست باشد. به خاطر مشخص نبودن صورتمسئله و وجود ابهام در آن، معمولاً از روشهای تکرارشونده یا چرخشی (Iterative) برای حل آن استفاده میکنند؛ یعنی یک فرایند چند بار تکرار میشود و در هر تکرار نتایج جدید به دست میآید و وضعیت مطلوب مشخصتر میشود. از نتایج هر تکرار در تکرار بعد استفاده میشود تا پاسخ بهتری برای مسئله به دست آید.
نکتهٔ مهم این است که نتایجی که در حین تکرارها به دست میآید، هیچوقت از قبل مشخص یا قابلپیشبینی نیست. دستورالعمل انتخاب شغل هم یک فرایند تکرارشونده است. هر بار که شما آن را اجرا کنید، یک شغل را انتخاب کنید و مدتی در آن شغل کار کنید، نتایج، شناخت و تجربههای جدیدی به دست میآورید که آنها در تکرار بعدی دستورالعمل در نظر میگیرید و به انتخاب بهتری میرسید. در هر تکرار شما بهتر میفهمید که از شغلتان واقعاً چه چیزی میخواهید. شناخت و تجربهای که شما در حین کار کردن به دست میآورید، از قبل مشخص نیست و با هیچ تست روانشناسی، جلسهٔ مشاوره و راهکار دیگری قابلپیشگویی نیست.
به همین دلیل است که افراد معمولاً در ابتدای مسیر شغلی خود شغلهای متنوعی دارند و بعد از گذر زمان کمکم به سمت یک تخصص گرایش پیدا میکنند.
معمولاً پراکندگی و تنوع در ابتدای مسیر شغلی بیشتر است و با بیشتر شدن تجربه به سمت یک تخصص میرود.
با این تفاسیر بهترین استراتژی برای انتخاب شغل، تجربهٔ کارهای گوناگون است. اما تجربه کردن زمان و انرژی زیادی میخواهد. امتحان کردن تمام شغلها شدنی نیست. از طرفی اگر به خودمان فرصت تجربههای متفاوت را ندهیم ممکن است هیچوقت به یکسری گزینههای خوب نرسیم یا علاقه و استعدادهای واقعیمان را کشف نکنیم. پس یک رویکرد بینابینی لازم است که تا حد ممکن بتوانیم با گذاشتن هزینه و زمان کمتر، تجربههای بیشتر و مؤثرتری داشته باشیم. در ادامهٔ این مقاله، بهطور کامل این رویکرد را توضیح دادهایم.
#TODO
کیس استادی خانومی که یکسال ۱۲ یا ۳۶۰ شغل مختلف را امحتان کرد و نتیجهاش. از کتاب شغل دلخواه خود را پیدا کن.
بهترین استراتژی برای انتخاب شغل، تجربه کردن کارهای مختلف است.
دستورالعمل زیر، دربارهٔ این است که چگونه این کار را هوشمندانه انجام دهیم.
دستورالعمل انتخاب شغل
همانطور که در ابتدا گفتیم، پنج عامل اصلیای که باعث ایجاد رضایت شغلی میشوند عبارتاند از:
- غرق شدن در کار
- وجود داشتن معنا در کاری که میکنیم یا مفید بودن آن برای دیگران
- خوب بودن در شغل (یا پیشرفت سریع)
- همکارانی که هوایتان را داشته باشند
- نبود عوامل منفی قوی (فاصلهٔ زیاد خانه تا محل کار، حقوق غیرمنصفانه، مدیر بداخلاق و…)
از بین این عوامل، تنها عامل اول و سوم بهطور مستقیم به شغل یا کار شما (یعنی فعالیتهایی که در شغلتان انجام میدهید) وابستگی دارد. عامل دوم باتوجهبه اینکه شما معنا را در چه میبینید، میتواند بهطور مستقیم به فعالیتهای شغل شما مرتبط باشد یا نباشد.
عاملهای چهارم و پنجم دربارهٔ محیطی هستند که در آن کار میکنید. پس این عوامل را در زمانی که به دنبال کار میگردیم باید بررسی کنیم.
با این توضیح، الان باید ببینیم در چه شغل یا شغلهایی میتوانیم عاملهای اول و سوم را پیدا کنیم؛ یعنی از کجا میتوانیم بفهمیم در چه کاری غرق میشویم یا در چه کاری خوب هستیم.
چگونه کفشها/شغلهای مختلف را امتحان کنیم؟
این دستورالعمل براساس چارچوب تصمیمگیری شغلی ارائهشدهٔ تیم هشتادهزار ساعت، روش انتخاب شغل لابراتوار طراحی زندگی دانشگاه استنفورد، تحقیقات در زمینهٔ تصمیمگیری، تجربهٔ عملی مشاوران ۱۰۰۰۰روز در هدایت مراجعان خود و سایر منابع تدوین شده است.
پیشنهاد میکنیم که این دستورالعمل را در زمانی که وقتتان آزاد است بخوانید تا بتوانید تمرینهای آن را نیز انجام دهید.
۱. گزینههای خود را محدود کنید
باتوجهبه اینکه در ابتدای مسیر شغلی تجربههای کمتری دارید، شاید نیاز داشته باشید تعداد بیشتری کفش (شغل) را امتحان کنید. با بیشتر شدن تجربههای شما، بهتر متوجه میشوید که چهجور کفشها (شغلهایی) را دوست دارید و درنتیجه به زمان کمتری برای انتخاب نیاز دارید. (البته باز هم ممکن است مدلهای متفاوتی از کفشها (شغلها) وجود داشته باشند که تا آن لحظه به سمتشان نرفتهاید و اگر امتحان کنید خوشتان بیاید.)
شما آنقدر وقت و انرژی ندارید که بتوانید همهچیز را امتحان کنید و باید گزینههایتان را اولویتبندی کنید. اولویتبندی براساس حس نمیتواند قابلاتکا باشد. برای همین براساس تحقیقات در زمینهٔ تصمیمگیری روشی برای اولویتبندی پیشنهاد دادهایم. از این روش برای مقایسهٔ شغل کنونی خودتان با گزینههای دیگر نیز میتوانید استفاده کنید.
#TODO
از طرفی بررسی مزایا و معایب هم بااینکه به نظر منطقی میرسد، اما تضمینی وجود ندارد که معیارهایی که شما برای مقایسهٔ دو چیز میسنجید، مهمترین عوامل باشند. از طرفی، خیلی وقتها ما از لیست مزایا و معایب فقط برای منطقی نشان دادن چیزی که از قبل درست میدانیم، استفاده میکنیم و اطلاعات جدیدی به ما نمیدهد.
الف) یک لیست از همهٔ گزینهها بنویسید
هر گزینهای که در ذهنتان دارید را بنویسید. سپس سعی کنید گزینههای بیشتری را اضافه کنید. سؤالهای زیر را از خودتان بپرسید تا به گزینههای بیشتری برسید.
- اگر نمیتوانستید هیچیک از گزینههای زیر را انجام دهید چه میکردید؟
- اگر پول برای شما مسئله نبود، چه میکردید؟
- دوستانتان به شما چه کاری را توصیه میکنند؟
- (اگر تا الان سابقهکار دارید) چگونه میتوانید از ارتباطات، مهارتها و اعتبار خود استفاده کنید؟
- آیا میتوانید گزینههای قبلی را با هم ترکیب کنید تا به گزینهٔ بهتری برسید؟
- آیا میتوانید از طریق افرادی که میشناسید به گزینههای دیگری دست پیدا کنید؟
ب) گزینهها را رتبهبندی کنید
گزینهها را براساس حدس اولیهٔ خود رتبهبندی کنید. اگر زمان بیشتری دارید میتوانید گزینهها را براساس فاکتورهایی که برایتان مهم است رتبهبندی کنید.
#TODO
آیا میتوان عاملهایی را پیشنهاد داد؟ چرا در ۸۰۰۰۰ پرسنال فیت جدا از جاب ستیسفکشن هست؟ از مقاله زیر استفاده شود برای ایجاد سوالهای راحت: https://80000hours.org/articles/framework/#how-can-we-compare-different-careers
سپس سعی کنید گزینهها را حذف کنید و از لیست خود، یک لیست کوتاه بیرون بکشید.
- گزینههایی که از همهٔ جهات از بقیهٔ گزینهها پایینتر هستند را حذف کنید.
- گزینههایی که در یکی از فاکتورهای مهم خیلی ضعیف هستند را حذف کنید.
- اگر رتبهٔ یکی از گزینهها عجیب به نظر میرسد، دلیلش را بررسی کنید. برای هر گزینه از خودتان بپرسید: «در چه صورتی ممکن است من اشتباه رتبهبندی کرده باشم؟»
#TODO
راههای کم کردن Bias
https://80000hours.org/2013/02/two-questions-you-won-t-want-to-ask-yourself-but-should/
پ) مهمترین ابهام(های) هر گزینه را بنویسید
چه اطلاعاتی ممکن است رتبهبندی شما را تغییر دهد؟ اگر فقط بتوانید جواب یک سؤال را پیدا کنید، کدام سؤال را انتخاب میکنید؟ بهطور مثال «آیا من از برنامهنویسی لذت میبرم؟» این موارد را در کنار گزینههایتان یادداشت کنید.
#TODO
ترسهای خودمان را هم بنویسیم. Fear Setting
ت) کمی دربارهٔ ابهامها تحقیق کنید
آیا راهی وجود دارد که سریع ابهامهای خود را بر طرف کنید؟ بهطور مثال اگر نمیدانید که یک Data Scientist چه کاری انجام میدهد، آیا میتوانید از کسی که در این زمینه فعالیت میکند، دربارهٔ آن بپرسید؟
ث) گزینههای برتر
اگر تا اینجا یک گزینهٔ برتر شاخص داشتید، میتوانید آن را دنبال کنید. یادتان باشد پس از مدتی تجربه کردن آن گزینه دوباره برگردید و ببینید واقعیت چقدر با ارزیابیای که الان انجام دادید همخوانی داشت و در صورت نیاز این فرایند را تکرار کنید.
معمولاً افراد چند گزینه دارند که نمیتوانند یا دلشان نمیآید هیچکدام را حذف کنند. در این صورت، توصیه میکنیم که این گزینهها را امتحان کنید.
۲. اول با تستهای کمهزینهتر شروع کنید
سعی کنید تستهایی را انجام دهید که بیشترین شباهت را به انجام دادن همان کار داشته باشد و کمترین هزینه (زمان، انرژی و پول) ممکن را داشته باشد.
مثلاً برای اینکه بفهمید به اقتصاد علاقه دارید یا نه، انتخاب رشتهٔ اقتصاد در مقطع کارشناسی ارشد تست خوبی نیست؛ چراکه هزینههای بسیار بالایی میخواهد. شرکت کردن در یکی از درسهای اصلی اقتصاد، تست بهتری است برای اینکه بفهمید به موضوعات اقتصاد علاقه دارید یا نه. حتی قبل از آن هم تستهای کمهزینهتری هستند که میشود انجام داد. بعد از آن هم میتوانید با یک کارآموزی در یکی از شرکتهای فعال در زمینهٔ مالی، فضای کاری و شغلهای مختلف این حوزه را مشاهده کنید. دقت کنید در سطح کارآموزی شاید وظایف شما با وظایف و مسئولیتهای شغلی که میخواهید داشته باشید یکی نباشد. پس سعی کنید وظایفی که افراد دیگر در شغلهای مختلف انجام میدهند را ارزیابی کنید. در صورتی که پس از تستها به این نتیجه رسیدید که اقتصاد را بهصورت تخصصی دنبال کنید، آنوقت شرکت در رشتهٔ اقتصاد در مقطع کارشناسی ارشد منطقی است.
پس سعی کنید از کمهزینهترین تستها شروع کنید و بعد تستهای کاملتر و پرهزینهتر را انجام دهید. میتوانید مثل گامهای زیر عمل کنید:
- شغل موردنظرتان را گوگل کنید و career reviewهای مرتبط را بخوانید. ازآنجاکه اینگونه مطالب به فارسی کمتر پیدا میشود، پیشنهاد میکنیم هم انگلیسی و هم فارسی جستوجو کنید.
- با یک فرد که در آن زمینه کار میکند صحبت کنید. اینگونه افراد میتوانند به شما اطلاعاتی بهروز و متناسب با خودتان بدهند.
- با دو یا سه نفر دیگر در این زمینه صحبت کنید.
- به دنبال پروژههای کوتاهمدت (۱ تا ۴ هفتهای) در این زمینه بگردید. در برخی زمینهها، مثل برنامهنویسی، شما میتوانید برای خودتان یک پروژه تعریف کنید و انجامش دهید. در برخی زمینهها شما میتوانید بهعنوان فریلنسر کار کنید. برخی شغلها هم هستند که تنها بهعنوان عضوی از یک سازمان یا تیم میتوان انجام داد. درمورد پیدا کردن چنین فرصتهایی برای تجربه کردن، بعداً بیشتر توضیح خواهیم داد. (کمی پایینتر میتوانید در خبرنامهٔ ایمیلی ما عضو شوید تا از انتشار مطالب بعدی مطلع شوید.)
- حالا به تستهای بلندمدتتر فکر کنید، مثل شروع به کار در یک زمینه یا ادامه تحصیل در یک رشته.
در هر مرحله شما بررسی میکنید که آن گزینه برای شما مناسب است یا خیر. شرایط برای شغلها و زمینههای مختلف بسیار متفاوت است. پیدا کردن فرصت تست کردن بعضی کارها بسیار بسیار سخت است. مثلاً چگونه میشود کار یک جراح قلب را تست کرد قبل از اینکه بخواهیم تصمیم بگیریم رشتهٔ پزشکی را برای دانشگاه انتخاب کنیم یا نه؟ شاید بعضی وقتها یک کار را نتوان واقعاً تجربه کرد، اما باید تمام اطلاعاتی را که میتوانیم به دست بیاوریم. هدف اصلی این است که ما براساس حدسیات و فرضیات قبلی خودمان تصمیم نگیریم، بلکه براساس اطلاعات واقعی و دستِاول (حاصل از مشاهده و تجربهٔ خودِ خودمان) انتخاب کنیم. در حالت کلی نمیتوان برنامهٔ جامعی ارائه کرد که هرکس برای امتحان کردن هر کاری استفاده کند. برنامهٔ مناسب برای هر فرد باتوجهبه کاری که میخواهد امتحان کند، شرایط و فرصتهای متفاوتی دارد؛ اما اصل کلی این است که تا حد ممکن با هزینهٔ کمتر کارها را امتحان کنیم تا بتوانیم به نتیجه برسیم. نکات زیر هم ممکن است در امتحان کردن کارها به شما کمک کند.
- ابتدا گزینههای برگشتپذیر را امتحان کنید. گزینههای برگشتپذیر آنهایی هستند که فرصت امتحان کردن گزینههای دیگر را از شما نمیگیرند.
- گزینههایی را انتخاب کنید که فضای امتحان کردن بیشتری به شما میدهند؛ مثلاً میتوانید در صنعتهای مختلفی کار کنید، مهارتهای مختلفی را تمرین کنید یا به سراغ گزینههایی بروید که زمان کمتری از شما میگیرد تا بتوانید با بقیهٔ وقتتان به کارهای دیگری بپردازید؛ بهطور مثال، فارغالتحصیلان رشتهٔ مهندسی صنایع در شغلهای بسیار متنوعی در صنعتهای مختلف مشغول به کار میشوند. کار کردن در تیم یا شرکتهای کوچک نیز باعث میشود نقش و مسئولیتهای گوناگونی داشته باشید و کارهای مختلفی را امتحان کنید.
- اگر درحالحاضر شاغل هستید، در کنار شغلتان گزینههای دیگر را امتحان کنید. در زمانهای خالی میتوانید یک پروژه در زمینهٔ دیگری انجام دهید یا حداقل دربارهٔ یک شغل جدید از افراد مختلف پرسوجو کنید.
چکیدهٔ روش امتحان کردن کفشها/شغلهای مختلف
- گزینههای خود را لیست کنید و سپس گزینهها را حداکثر به ۳ تا ۵ گزینه محدود کنید.
- برای گزینههای باقیمانده یک یا دو تست کمهزینه که میتوانید در ۳ ماه بعدی انجام دهید بنویسید.
- بهترین ترتیب برای انجام دادن تستها را پیدا کنید.
- بعد از انجام تستها شما خودبهخود به تصمیم واضحتری میرسید و میدانید چه باید بکنید.
در صورتی که همچنان چند گزینه دارید، میتوانید بعد از هر تست یا هر زمانی که خواستید، این فرایند را تکرار کنید. یادتان باشد که با جلو رفتن در مسیر شغلی خود، تجربهٔ بیشتری به دست میآورید و میتوانید سریعتر و دقیقتر تصمیم بگیرید. انتظار نداشته باشید در ابتدای مسیر شغلی بتوانید خیلی دقیق مشخص کنید که در چه گرایش تخصصیای از یک شغل کار میکنید و مهارتهای خاص شما چه خواهد بود؛ بلکه بپذیرید که ممکن است جزئیات برای شما واضح نباشد و همیشه برای تجربه کردن به خودتان زمان بدهید.
جمعبندی
اینکه بفهمیم به چه کاری بپردازیم، سؤال بسیار مهمی است و مدام باید به آن جواب بدهیم. وقتی اولین بار با این سؤال مواجه میشویم، دنیایی از ابهام جلوی چشممان وجود دارد. طبیعت انسان این است که دوست دارد ابهامها را به قطعیت تبدیل کند. برای همین جوابهای فرمولهشده به این سؤال، همیشه پرطرفدار است اما الزاماً کارآمدترین جواب در بلندمدت نخواهد بود. از طرفی شاید انتظار داشته باشیم با فکر کردن و خودشناسی، شغلی که دوست داریم را پیدا کنیم یا اینکه مثل سرگذشت برخی از افراد موفق، طی یک اتفاق ناگهانی و عجیب، روزگارْ مسیری که باید برویم را به ما نشان خواهد داد. اما درحقیقت این باورها تنها ما را از جلو رفتن باز میدارند.
فهمیدن اینکه چه کاری برای ما مناسب است، اتفاقی یکباره نیست که در یک روز در اتاق پشت درهای بسته رخ دهد؛ بلکه انتخاب شغل خوب، فرایندی است که در طی چند سال و در حین زندگی اتفاق میافتد. ما باید خودمان مسئولانه به دنبال ساخت سرنوشتمان برویم و به دنیای پرازابهام آیندهمان قدم بگذاریم و بهترین راه برای روبهرو شدن با ابهام انتخاب شغل، رفتن به درون ابهام است. به همین خاطر تجربه کردن بهترین توصیهای است که میتوان داشت. بهتدریج با بیشتر شدن تجربهها، شما خودتان را بیشتر کشف میکنید و بهتر میفهمید که چه کاری را باید انجام دهید. البته شروع این مسیر و روبهرو شدن با ابهامها و گذشتن از آنها کار آسانی نیست؛ به همین خاطر سعی کردیم با روشهایی که گفتیم در این مسیر همراه شما باشیم.